-
بسیار به تو فکر میکنم!
1402/03/31 20:35
به تو فکر میکنم، بسیار به تو فکر میکنم، تویی که هر روز در خروسخوان صبح، دست مهربانیات را میگیری و راه میافتی در خیابان باران و به چشمها زیبایی تعارف میکنی و به دلها عطری از خوشآمدن به روزگار. تو همان رانندهی خط معرفت به کمال هستی که همیشه پول خرد داری. تو همان گلفروشی که صبحها در گلفروشی را باز میگذاری تا...
-
یاد تو شعری است تراویده در نیمه شبی!
1391/08/21 15:28
: یاد تو که می افتم مهی غریب تا حوالی مژگانم پیش میآید و طراوت هزار سالهی بلوطی کهن مرا به یاد میآید یاد تو شعری است تراویده در نیمه شبی از ناخن ماه بر گلبرگها یاد تو همین گریه نزدیک است همین شوق مدام یاد تو همین ستاره است که گُر میگیرد و میافتد تو ناگهانی ِ رُز سیاه هستی در انبوهی ِ گلباغهای قمصر بگذار دمی...
-
چه چیزی بهتر از چشمهای تو برای جذب توریست!
1391/08/20 16:17
خدا رحم کرد که باستانشناسان نفهمیدند و شرکتهای گردشگری بیخبر ماندند و گرنه چه چیزی بهتر از چشمهای تو برای کاوش برای جذب آن همه توریست به نجابت ایرانشهر * آن وقت صندوق ذخیره ارزی چه روزگار خوشی داشت و آن همه اندوه راه دل مرا پیدا میکرد شبان و روزان و روزان و شبان
-
گریه امان نداد!
1390/09/15 14:54
میخواستم برای تو شعری بنویسم تیر امان نداد نیزه امان نداد شمشیر امان نداد میخواستم برای تو شعری بنویسم حرامیان نگذاشتند و حواسم را بردند پی ِانگشتر پی ِ گوشواره و تا عمق قلبم تیر کشید میخواستم برای تو شعری بنویسم که فرشتگان به گریه ریختند به سرم و نگذاشتند کلمهای به کاغذ بیایید میخواستم برای تو شعری بنویسم که...
-
افسار همهی خوابها را به دست گرفتهای!
1390/09/07 22:16
تو مضمون ِ پیچیدهی همه نامههای در راهی و در عمق بیخوابی این عالم جریان داری تو در ناپیدایی ِ زمزمه شبانهی هدهد در پوشیدهترین زوایای جنگلی تاریک زیر ِ نور ِ ماه به خواب ِ مردمان ِ غمگین ِ دنیا رؤیا می پاشی تو تو افسار همهی خوابهای خوب را به دست گرفتهای و همه را به چشمهای خودت دعوت میکنی تو لیلای ِ همهی...
-
عاشقانهای از شعر و شمعدانی!
1390/06/08 17:42
این از کمسعادتی شعر است که عمق عشق مرا به تو درک نمی کند و از کمسعادتی باران است که مرا بی تو خیس میکند در این لحظه از عصر و از کمسعادتی چشمهای من است که روز باز میشود بی تو و شب سیاهی میرود بی تو *** هی دیر میکنی و هی نمیرسی که خواب آشفته جهان را تعبیر کنی به خیر! مادر نشدی آخر برایم و این همه گریه نه آغوش...
-
من را تکه تکه کن!
1389/10/24 16:28
من را تکه تکه کن به تکه های مساوی و غیرمساوی مرا خیار فرض کن گوجه فرض کن کلم کاهو حتا مرا هویج فرض کن بگذار با خیالی آسوده برای تو سالادی باشم از عشق
-
نگاه تو سیب است!
1389/07/18 21:35
نگاه تو سیب است سیبستان است و من نیوتنی بیچاره بی خواب از کشف جاذبه در هر ثانیه از هر دقیقه از هر ساعت از هر روز...
-
حتا شعر نیز!
1389/07/11 20:22
. شاعری هستم با یک دندان افتاده و موافق با هر گونه جریان ادبی که با من اتفاق داشته باشد در بحث آمدنت که حتا شعر و حتا شعر آرامم نمی کند...! . .
-
دوری از بانویی بلندبالا!
1389/05/13 18:52
وقتی نیست بانویی است بلندبالا با چشمانی درشت روشن و قهوه ای * وقتی دور است هم اوست سبب باریدن باران ها در تمام ِ کوچه های ِ غمگین ِ شهر ** وقتی هست وقتی نزدیک هست چونان پروانه است زیبا در مشتم! پ.ن: برای او>>>
-
«شش روبان»؛ یک شعر عاشقانه!
1389/05/05 15:21
If I were a minstrel I'd sing you six love songs To tell the whole world of the love that we share If I were a merchant I'd bring you six diamonds With six blood red roses for my love to wear اگر خنیاگری بودم، برایت شش ترانهی عاشقانه میسرودم تا صدای عشقمان را به تمام دنیا برسانم؛ اگر سوداگری بودم، برایت شش الماس...
-
این کلمات شمعی در بادند!
1389/02/28 23:37
تو واژه نیستی که با چیزی جایگزین ات کنم حتا شعر هم نیستی که با احساسات من بیامیزی تو واژه نیستی حتا شعر! * کلمات بی عرضه اند کلمات من بی عرضه اند عاری از درک اینکه من چقدر به تو نیاز دارم فاقد هر گونه تشخیص ِ ممکن که عاشقی آنها را پشت هم چیده تا جلوی گریه اش را بگیرد یا لااقل بغض اش نترکد * کلماتی که با من اند خونی...
-
شعر تازه ای با گریه از کنار من رد شد..
1389/02/26 15:59
دستان تب زده ام را حس می کنی توی دستت؟ یکهو یک گودال -عمیق تر از میدان منیریه- پیدا شده توی قلبم انگاری؛ عمیق بی ته! آوخ صدای شکستن شیشه روز در ابتدای شب نه زوزه گرگی را صدا می آید نه تو در تویی حضور اشباح سرگردان توی سرم دل تنگم به عمق همین فاصله نمی دانم کی ای! به دهشتباری صدای ترمز کامیونی که بار سنگ دارد و آژیر...
-
عصیان سرمه و...!
1388/11/23 00:56
گیسوبلند، آینه، عصیان سرمه وَ چشمانِ در شهودِ درخشان سرمه وَ سوداگری ز ایل زمینخوردگان عشق مردی که خیس بارش باران سرمه وَ مردی شبیه رستم و خوانی شبیه چشم با بازوان زخمی پیکان سرمه وَ پاهای ناتوانِ جدامانده از مسیر دستان مات، مات بهاران سرمه و َ انگار بوی خون عجیبی به کوچههاست گیسوبلند، آینه، عصیان سرمه وَ...
-
روستا؛ زنبیلی از سیب ِ تلخ!
1388/11/16 10:55
همیشه فارغ از این همه هیاهو آدم دنبال جایی میگردد که زخم ِ تنهاییاش تازهتر نشود هی! جایی که طراوت ِ آب صبحها خودش را تا به قلبت برساند و چای بنوشی با طعم ِ هیزم! سکویی برای پرتاب به ابرها و رؤیاها عطر کاهگل برای بیهوش شدن ِ مدام زنبیلی از سیب ِ تلخ* و نمک برای بازگشت ناگهان به کودکی توکاهای سیاه، پرستوان، سقف...
-
کسی توی دلش!
1388/11/02 17:14
عکس: خودم کسی تنهاست کسی توی دلش تنهاست کسی توی دلش به چاهی از شب رسیده ...
-
یک داستان مینیمال / خاصیت همیشگی آدمی!
1388/10/23 17:21
درخت پس از آن همه تنهایی تکیه داده بود به زنی خسته. خسته و منتظر مثل خودش! منتظر سالهایی که گذشتهبودند و راهی که دیگر از آن کسی به دلش نزدیک نمیشد... درخت اما خشکیده بود و زن هنوز امیدوارانه منتظر بود به خاصیت همیشگی آدمی!
-
همه آن سالها / یک داستان مینیمال
1388/10/17 23:05
روستای آغوزدره در مازندران - بهشهر / عکس: خودم خاکسترها را زیر رو می کند تا زغال های افروخته بیایند بالا که هیزم ها، مستقیم با داغی زغال ها مماس شوند. هُرم غریبی دارند خاکسترها و گرمای طعم داری که بوی سال های زندگی را با خود دارند. صدای بالا آمدن شوهرش از پله های چوبی می آمد و زن دست تند کرد که هیزم تازه را زودتر در...
-
روضه دهم / هیچ کلمهای نیست... واتممناها بعشر!
1388/10/06 14:09
عکس: کربلا / خودم حالا برای نوشتن روز دهم نه کلمهای یاری میکند نه دلی! حسین(علیهالسلام) ِ شهید! عباس (علیهالسلام) ِ شهید! زینب (علیهاالسلام) ِ اسیر! کاروان سوخته... در قرآنش فرموده: واتممناها بعشر ... عاشورا... روضه دهم: حضرت امام جعفر صادق (ع) در تأویل آیۀ « یَوْمَ تَرْجُفُ الرّاجِفَةُ تَتْبَعَها الرّادِفَةُ » (...
-
روضه نهم / برادر بخواهی مثال بزنی عباس!
1388/10/05 12:48
کربلا/ گنبد حرم حضرت ابوالفضل(علیه السلام)/ عکس: خودم برادری هم برای خودش عالمی دارد! برادر بخواهی مثال بزنی عباس(علیهالسلام)! یعنی تمام کرد ماجرا را در قبال حسین(علیهالسلام)! میگفت: در برآوردن حوائج، حضرت عباس به سبب نداشتن مقام امامت برخی معذوریتها را ندارد و به اصطلاح دستش بازتر است... (دریابیم!) روضه نهم: قالَ...
-
روضه هشتم / جوانی در خانه حسین(ع)
1388/10/04 20:22
بین الحرمین؛ کربلا / عکس: خودم جوانی که ۱۹ تا ۲۵ سال(با توجه به روایات و تواریخ موجود) از عمرش را در خانه حسین سپری کرده چگونه جوانی می تواند باشد؟ گفتن از جوانی چون علی اکبر که در خانه سید جوانان اهل بهشت رشد کرده چقدر سخت و شیرین است! چرا در باب حضرتش منابع موجود این قدر کم است؟ چرا برای الگو دادن به جوانان باید...
-
روضه هفتم / نامش را گذاشتهاند اباعبدالله!
1388/10/03 19:36
نامش را گذاشتهاند اباعبدالله! میدانی چرا؟ عبدالله کدام فرزند حسین است که کنیه، حضرتش را اباعبدالله است و این همه مشهور! عبدالله نام همین فرزند شش ماهه است که بیشتر او را علی اصغر میخوانند... در شهر کربلا برای یافتن مقام علی اصغر باید دنبال مقام عبدالله رضیع باشید... می گفت دست کم نگیرید این شش ماهه باب الحوائج را!...
-
روضه ششم / کدام سوی حسین ایستادهایم؟
1388/10/02 21:55
کدام سو ایستاده ایم پشت حسین یا روبهروی حسین؟ روضه ششم: پیامبر اکرم (ص) فرمود: « فَطوُبی لِمَنْ کانَ مِنْ اَوْلیاءِ الْحُسَیْنِ وَ شیعَتِهِ هُمْ وَ اللهِ الْفائِزوُنَ یَوْمَ الْقِیامَةِ » . « سعادتمندی آنان که از دوستان و پیروان حسین (ع) هستند. بخدا سوگند ایشان در قیامت پیروز و نیکبخت هستند ». 1- النور / 52 2-...
-
روضه پنجم / ببین خاک چه آبرویی پیدا کرده از برکت حسین(ع)
1388/10/01 17:01
حرم امام حسین(ع) / عکس خودم شهادت البته آبرو می خرد برای آدمی آستان رفیعی است که هر کسی نصیبش نمی شود و بها می خواهد حسین ولی آبروی شهادت شد و این نه شعار است که حقیقتی است که انکار نمی شود.. ببین خاک چه آبرویی پیدا کرده به عنوان مثال، که به رغم حرمت خوردن از نظر علما، همان علما فتوا می دهند خاک تربت حسین(ع) را در کام...
-
روضه چهارم/ یا کاشف الکرب عن وجه الحسین!
1388/09/30 16:25
گنبد حرم حضرت عباس(ع)/ عکس: خودم مغازه دار اطراف حرم می گفت: مردم اینجا با پای علیل می روند داخل حرم و سالم بر می گردند، بی چشم وارد حرم عباس(ع) می شوند و با چشم بر می گردند، بدجوری اعتقاد دارند و جوابش را در جا می گیرند... دل ما را می بینی آقا؟ سنگ و سنگین و خاموش! هی بردیمش به روضه ها و هی به عزای تو روی سینه مان...
-
روضه سوم/ این همه بار نشدن بر دوش ما!
1388/09/29 16:38
بینالحرمین / عکس: خودم حسین یک کلمه چهار حرفی ساده بود کاش، تا بار این همه نشدن بر دوش ما سنگینی نمی کرد... روضه سوم: قالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلْیٍّ علیه السلام : [ دََخَلْتُ عَلی رَسُولِ اللهِ علیه السلام وَ عِنْدَهُ أُبَیُّ بْنُ کَعبٍ فَقاَل لی رَسوُلُ اللهِ (ص) : مَرْحَباً بِکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ ؟ یا زَیْنَ...
-
روضه دوم / کربلا تا ظهور حضرت در بلاست!
1388/09/28 13:18
عکس: کبوتران حرم / کربلا/عکس: خودم می بینی منافات آرزوهای ما را با این قواعد علما؟ می گویند کربلا را وطن قرار ندهید! عالمی از بزرگواران نیز می گفت کربلا تا ظهور حضرت حجت(عج) همین جوری است آرامش درش نخواهد بود کربلا در بلاست و ما هی دلمان می خواهد کبوتر حرم بشویم؛ حرم کربلا! روضه دوم: امام صادق(ع) درمورد این آیه «...
-
روضه اول/ حرم حسین(ع) عرش خداست!
1388/09/27 14:55
Normal 0 false false false EN-US JA FA MicrosoftInternetExplorer4 ماه شب اول محرم / کربلای معلا / عکس: خودم میگفت حرم علی(ع) آستان عرش خداست و حرم حسین(ع) خود عرش خداست! دارم به بحث علما و مراجع در باب کامل بودن نماز مسافر در حرم امام حسین(ع) و کربلا میرسم... روضه اول: امام باقر علیه السلام فرمود: اُصیبَ...
-
به هیچ پرندهای آشنایی نده!
1388/08/17 20:46
ناگهان ِ نگرانی خویش را برگردان از چشمها به دلت! و فرو شو در تاریکی ِ بی شکوه خودت بیچراغ و چای! سمت زرد دستانت را بکن از آن طرفی که کسی نبیند! و به هیچ پرندهای آشنایی نده که درخت شدن مصیبتی نو میشود این زخم کهنه را!
-
گزارشی از خانه کودکیهای مولانا در بلخ
1388/07/10 22:41
زمزمههایی الهی که هنوز به گوش میرسد هشتم مهرماه مصادف است با روز بزرگداشت مولانا جلالالدین بلخی ـ که با وجود نزاع امروزیان بر سر ایرانی و یا غیر ایرانی بودنش ـ زادگاه و منزلگاه او بلخ، که نخستینبار او را به سرچشمه تعالیم وحی پیوند داد، هنوز پابرجا است. آنچه در ادامه میآید گزارش ایکنا از منزل تاریخی مولانا در شهر...