تمام شب را
درچشم های تو
سپری کردم
تمام شب را
و اینک
مژگانم در تبی عمیق
می سوزند
تبی که تمام نخواهد شد
-لااقل در حوالی این صبح تلخ-
*
روگردانی از ستاره های نیمه شبان اردی بهشت
و آسمانی که مردد است
میان ریزش آرام باران در انتهای شب
و درخشش ماهی کم جان
در افق بام های سفالی
*
تداوم تنهایی
تقدیر شب بوهاست
و بهارنارنج ها
وقتی در ناگهان ِ شبی
باد می آید
سکوت می وزد
و باغچه
به امان ِ هیچ کس
رها شده است...
---
عصر ِ 25 اردی بهشت 87
گرگان ِ تنهایی