فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ «11»
وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ «12»
فَکُّ رَقَبَةٍ «13»
أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ «14»
یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ «15»
أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ «16»
:
ولى او از آن گردنه مهمّ نگذشت! «11»
و تو نمىدانى آن گردنه چیست! «12»
آزادکردن بردهاى، «13»
یا غذا دادن در روز گرسنگى... «14»
یتیمى از خویشاوندان، «15»
یا مستمندى خاکنشین را «16»
سوره بلد
به پابوس ِ ابر و آفتاب و عسل
آمدهایم تا گردنهی حیران
جادهای در مشایعت ِ کهنسالان ِ عسل و
کودکان ِ تمشک و گردو
نمیدانم در کدام یکی از برنامههای کودک تلویزیون بود، فکر کنم برای خردسالان بود.یکی از شخصیتها این جمله را گفت:
چیزهایی را که میشنوی هیچوقت باور نکن!
و چیزهایی را که میبینی نصفاش را باور کن!