یک ضربالمثل نمیدانم کجایی میگوید:
مثل الملت الایران کمثل السمک الاحمر!
مثال ملت ایران کانه مثال ماهی قرمز است!
دیدهاید ماهی قرمز چرا هی سوت میزند و میچرخد توی تنگ و خسته هم نمیشود؟
چون ظرفیت حافظهاش ۱۰ ثانیه است...
عین ملت ایران در برابر تمام قضایای تاریخی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اجتماعی، ورزشی و ...!
مثال نمیخواهد که!
دست گذاشت به کیبرد
- آرام -
و نوشت:
هزارمین سالهگی نیامدن این باران لعنتی!
نباد!
اندوه اندوه که نه درکی بر آغاز این پندار است
و نه مردی به پایان این ماجرای گمسرانجام میاندیشد...
چهاش بکنیم...
بیهودهگی شده انگار سهم دستهامان و پاهامان و چشمهامان...
زخم چشمهای من -تو میگویی- خوب میشود؟
خنجری دارم در پشت دلم پنهانکرده - از کی دارماش؟ـ
تو جاگذاشتهایاش وقتی حواس من نبود؟
دردش یادم رفته
اما یادش همیشه درد میکند!
راستی!
کمی باروت داری بریزم روی این زخمام... چشمام؟
اینجا نوشتهبود که برایاش این را نوشتم
حالا نشستن در اتوبوس ِیواش ِ تهران - به سمت شمال و زور زدن برای نوشتن، آقا مثلن ادعای نوشتنشان میشود...
سارا آمده کنار من و دستهای کوچکاش را گذاشته روی گوشی هدفون ِ گوش ِ سمت ِ راستم و ماشین که چپ و راست می شود در این جادهی مارپیچ (به قول شاعر!) دستش به گوشم فشار میآورد و هدفون.
چیزی نمی گویم.
زل زده به من و دارد تندتند پلک می زند و مژههای بلندش را به رخ من می کشد؛
مژههایاش انگار میخورند به صورتام، لذتی بیش از این میتوان تصور کرد؟
... چشم گرداندم سمت سارا، نگاهش کردم؛ چقدر سنگین نگاهم میکرد!
انگار خجالت کشیدم و ضربان قلبم تند شد و خون دوید توی صورتم و سر گذاشتم به صندلی.
سارا هنوز داشت نگاهم میکرد، در زاویه دیدم شبحی از او بود و موهای خرگوشی که سمت راستیاش را بهوضوح میدیدم.
نمیتوانستم مستقیم نگاهاش کنم...
دوباره دست برد به گوشم و هدفون را برداشت و با چشم اشاره کرد آن طرفی را هم بردارم.
برداشتم.
سر پیش آورد و دهان کوچکش را کنار گوشم باز کرد و گفت: سلام!
انگار کوههایی در دلم شروع کردند به ریزش...
پلکهای پایینم سنگینی قطرات اشک را حس کردند و سارا!
نشاندماش روی پاهایم. سر گذاشت روی قلبم و لب را گذاشتم روی موهایاش، که به اصرار اجازه داده بودم باز بماند.
کمتر اتفاق میافتد جلوی من گره موهایش باز باشد؛ نمیتوانم!
دیدناش برایم سخت است. گریه ام میگیرد یکهو.
به تو هم گفتهام که تحمل دیدن موهای سارا را ندارم که اسیر دست باد باشد...
تا دهتا نشمرده خوابش برده...
...هیسسس!