گیسوبلند، آینه، عصیان سرمه وَ
چشمانِ در شهودِ درخشان سرمه وَ
سوداگری ز ایل زمینخوردگان عشق
مردی که خیس بارش باران سرمه وَ
مردی شبیه رستم و خوانی شبیه چشم
با بازوان زخمی پیکان سرمه وَ
پاهای ناتوانِ جدامانده از مسیر
دستان مات، مات بهاران سرمه و َ
انگار بوی خون عجیبی به کوچههاست
گیسوبلند، آینه، عصیان سرمه وَ...
سلام زیبا بود
هم مطلب و هم وبلاگتون
موفق باشین
با سلام برای دریافت جدیدترین یوزر پسورد و آپدیت آفلاین نود 32 به به روز ترین پایگاه آپدیت نود 32 مراجعه نمایید.با تشکر
یادتون میاد... چند سال پیش بود؟! زمان مثل برق و باد می گذره. خدا رو شکر که برای شما بیهوده نگذشته!
از یک کیسو بلند و کمی مدد سرمه بیش از این آرزویی نیست !!!
یعنی معرکه بود
سلام
از ایم مدل شعرهای که آخر هر بیت یه " و " و یا مثلا یه " که " میاد خوشم میاد
جوری هستن که باید همه رو ÷شت سر هم بخونی .... به نظرم یه هنر خیلی خاص میخواد ....
نمیدونم شعر از خودتون بود یا نه ! ولی در هر صورت خیلی قشنگ یود
یا علی
میان شعرهای شما این شعر چیز دیگری بود و ...
تمام قد برای تو کف می زنم عباس عزیز
سلام ؛انگار بوی خون عجیبی به سرمه هاست؛
طعم شیرین شعرت با بوی احساس خواننده ای می امیزد
ازین زیبایی اشک افریده میشود
از روی شور
منتظرم