۱
من را شریک ِ پرهیزت از این قصه بدان
که سهل نیست
کمر راست کردن
زیر ِ منحنی ِ آبی ِ
آکنده از فشار جاذبه
روی خطوطی که
همیشه در تقاطعاند با هم
*
۲
غزلی بگو
:
غزلی به خستهگی ِ قلیان ِ عصرگاهی ِ پاییز
که دود میکند خستهتر از چشمهای کسی
که روبهروست
در آینه
*
۳
اندوه ِ من به تمامی
زیبایی ِ توست
*
۴
هر روز پنج بار
خیس میشود پلکهای مبارکات
به میمنت حوضی آبی
که تا به دستهای تو
خیز برمیدارد...
*
۵
فراموشم نکن
چراغ ِ رنگی ِ آویخته به رؤیای ِ شبانهی من!
* اینها مرتبطاند با هم، نه پنهان که روست ربط این کلمات ِ تنها...
به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به بهبه به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به
اندوه من به تمامی
زیبایی توست
آری
فراموشم نکن
...
اوستا دمت گرم.
اندوه ِ من به تمامی
زیبایی ِ توست
زیبا بود . بابت حس خوبش سپاس.
نفسی تازه کن!
بگذار این کودک زیبا مثل فانوسی زندگی پدر و مادرش را روشن کند ...
...
خوب است با یک دماغ گنده این چهرهی زیبا را قاروره کنم توش؟!
همهِ این لحظهها را یاد گرفتهام. یادآوری خاطرات چند لحظه پیش...