کاش مثل ردپای ِ توی برف، محو میشدم / حذف میشدم
کاش کسی با کلمات ِ من دوست میشد
کاش این همه بیبرگی سهم ما نبود
کاش سمت ِ ما هم یک درخت داشت، بزرگ و مهربان
کاش بابام دکتر ارنست بود اصلن
نمی خوام
کاش بود
کاش گم میشدم و یکی که خیلی خوبه منو پیدا می کرد
کاش برای ما که کفتر نیستیم هم یکی آب و دون می ریخت
دلم یه شهر ِ تمیز ِ ساحلی ِ مشرف به دریا میخواد
با موج شکنهای همیشه خیس
یه چایخونه هم میزدم و همیشه تماشا میکردم
دلم می خواد خب
توی یه نشریه محلی هم قصه مینوشتم
و عصرها هم به بچهها شعر درس می دادم
شبها هم میزدم به رؤیا
رؤیاهای دیر و دور...
*
این نوشتار ِ یاهومسنجر ِ دلتنگ ِ عصر ِ روز هجدهم ِ مهر ماه است
والله چی بگم!
اینا که همه اش شدنیه :)
(اگه که خودتون پدر ِ خودتون بشین)
حالا خب شما بشو دکتر ارنست سارا ! D:
راستی چی شد این شهر ساحلی پس؟~
سلام
دیگه چی دلتون می خواد؟
نه بگید
رو در بایستی نکنید
آخه چیزی هم موند که کسی آرزو کنه و شما ننوشته باشید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چه قدر این جملش زیباست:
؛کاش گم میشدم و یکی که خیلی خوبه منو پیدا می کرد؛
آرزو که بر جوانان عیب نیست.
«روز»نوشت؟
کاش من خودم بودم... کاش بلد بودم خودم باشم... کاش می ذاشتن خودم باشم...
گروه ایرانشناسی پرشین بلاگ از وبلاگ نویسان فعال و علاقمند دعوت به همکاری مینماید. تیم ایران شناسی پرشین بلاگ ازتمام کاربران فارسی زبان دنیای مجازی دعوت به همکاری مینماید تا اطلاعات مربوط به استانهای مختلف ایران و شهرهای دور و نزدیک را در این مجموعه با کمک هم گردآوری کنیم. ما میتوانیم . . . www.iranset.persianblog.ir
بفرمایید «سال»نوشت!
روزا چه نمینویسین.شبا اقلن ویبلاگ مرگوم بفرمایین گارداش!