حال و روزنوشت‌

حال و روزنوشت‌های من در این روزهای نبادا!

حال و روزنوشت‌

حال و روزنوشت‌های من در این روزهای نبادا!

باران‌جان!

 
باران‌جان!
چه دوست دارمت
وقتی محبوسم می‌کنی
در ریسه‌ای منظم از قطرات
که پناه می‌گیرم
در سایه چتر
این چتر ِ دیرسال ِ تنها
درست مثل چشم‌هایی که
هر روز عصر
پیاده می‌آید دنبال شما
تا ابرهای دور...
 
 
نظرات 6 + ارسال نظر
لیلا 1386/05/09 ساعت 16:11 http://nakhanaa.blogfa.com

ای ول بابا دمت گرم

... 1386/05/10 ساعت 01:26

این باران جان شما نمی دونم چه حسابیه که منو این قدر غمگین می کنه...

خیرخواه 1386/05/10 ساعت 10:46

فوق العاده بود

سمیه 1386/05/12 ساعت 12:15 http://vorodmamnoo.blogfa.com

خوش به حال باران.... جان!

باران ....

یاد سید علی صالحی افتادم ...

باران می بارد و ما تا فرصت سلامی دوباره خانه نشین خواهیم شد....

کاش نامه را به خط گریه می نوشتم ری را ...

الحق که قشنگه....و پر از حرف و حدیث...
و من مطمئنم بالاخره باران می آید .....
همون باران قشنگی که همه ی سیاهیها رو میبره

ببند ! چترت را ببند ! بگذار باران جان عشقه شود و جانت را بگیرد . ببند تو را به خدا آن را ببند . نفسم می گیرد . باران جان می رود ها ! ببند چترت را !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد