عبایت را
بر سر این جادههای مضطرب
بکش
تا تانکها
در لانههاشان
آرام بگیرند
ولبنان
شیر بنوشد؛ آسوده
از پستان مادر صلح!
***
مادام که چشمان تو باز است
سرو کوهی
میوهمیدهد؛
سیب می آورد
این را گنجشکهای بیروت
سوگند میخورند!
***
عبای پرسیبات را بتکان!
کودکان پنج رنگ
تشنهی سیباند
سیب ِ سبز ِ روشن
روشنتر!
***
تعبیر شو
درخت ِ خجستهی زیتون؛
شب تاریکی است!
شعر از خودم، عکس از سایت امام صدر
بتکان!
زیبا
زیبا
زیبا
بیا بریم دریا کنار
چقدر قشنگ (چقدر شعراتون و دوست دارم) :)
بتکاند هم ...جز که آتش.هیچ
http://www.imamsadr.ir/news/news.php?id=3659
خیلی زیباست. خیلی. امیدوارم بتوانم خیلی زود شما دوست عزیز و بسیار خوش ذوق را از نزدیک ملاقات کنم.
همیشه موفق و موید باشید.
................
من اینجا رو گم کرده بودم بابایی / مثه خیلی چیزا
حال و روزتان چطور است آقایعباسحسیننژاد؟
..............................
شعر زیبایی بود برای او که بزرگ بود.
موفق باشید.
سلام . . . از وبلاگ شمر شناسی آمده ام اینجا تا ببینمت . . . خوب شعری بود و عجب اشارات نابی داشت و لغات نغزی . . . باز هم می آیمت . . . مراسری بزن
بسم الله
بعد از درود
سرکی به پنجره «شق القلم»؛ تقدیم حضور شما!
یاعلی
درود بر شما... آز آشنایی خرسندم ... چکامه ی تان حرف نداشت...