از این همه کلمات که در سرم میپیچد
و اینهمه خیابان که هموار شده راهشان به چشمهام
به تبی راضی هستم
که گرم کند
اتصال لبانم را
با این چای هزار سال مانده
**
چیزی از تو نمیخواهم
جز نوشیدن ِ نیمجرعهای آب
از کاسهی دستانت...
جز نوشیدن ِ نیمجرعهای آباز کاسهی دستانت..................................................
جز نوشیدن نیم جرعه ای آب ....همین کافیست ...
کاری کرده که به یک قطره هم راضی شدیم.
با این روزها و این همه کسالت که هی میگذرند درچشمانم.. به تبی راضی هستمکه گرم کنداتصال لبانم رابا این چای هزار سال ماندهخیلی زیبا بود و شاعرانه ..
... و می دانم همان یک جرعه عطشی فزون خواهد شد !
سه خط آخر و خیلی دوست دارم
جز نوشیدن ِ نیمجرعهای آب
از کاسهی دستانت...
...............................................
جز نوشیدن نیم جرعه ای آب ....
همین کافیست ...
کاری کرده که به یک قطره هم راضی شدیم.
با این روزها و این همه کسالت که هی میگذرند درچشمانم..
به تبی راضی هستم
که گرم کند
اتصال لبانم را
با این چای هزار سال مانده
خیلی زیبا بود و شاعرانه ..
... و می دانم همان یک جرعه عطشی فزون خواهد شد !
سه خط آخر و خیلی دوست دارم