تقصیر خودم بود.
از اول هم تقصیر خودم بود که در همان دیدار اول چشمهایم را به او تعارف کردم.
او هم با کمال میل تعارفم را پذیرفت.
تعارفی که به خیلیها کردهبودم و اصلا این تعارف تکیهکلام من بود.
از همان روز دیگر هیچ چیز را درست نمیبینم.
بگذارید راستش را بگویم دیگر اصلا نمیبینم...
چشم دل باز کن که جان بینی! چشمو میخوای چی کار اخوی؟!
دکتر چشم پزشک میخوای؟ شاد باید.
وبلاگ جدیدترو تبریک میگم. کارت باز هم عالیه. با جریان بارون و گریه و چشم کلی حال کردم.