و ما به تصرف بهار درمیآییم
و دستمان میشود نرگس
و دستمان میشود زنبق
که چاک خورده دهانش
از فرط لبخند و آفتاب
شب؛
لباس شیشه به تن میکنیم
و میشویم فرستادگان ماه ؛ شبنم
به هر گلبرگی
قایق میشویم با دو پاروی آرام
به عزم تلاوت سورهگان نیلوفر
میشویم دارکوبان
رنجش از تن بلوط کهنسال بیرون میکشیم...