-
شبیه همین پرندههای نزدیک!
1385/08/06 10:51
سهم من -شبیه همین پرندههای نزدیک- نوشیدن آبی است... دغدغهی دیگری نیست! خواب هزار ساله میخواهم... مولای یا مولای!
-
آرامش ِ همیشهی من! بگذار تا من...
1385/07/30 16:15
آرامش ِ همیشهی من! بگذار تا من شبی دوباره در آغوشات... تا داستان ِ این تن ِ تنها را با بوسههام پچپچه در گوشات... هی ابر ابر بوسه ببارم مست بر شانههات، گردن و لبهایت بر پلکهای بسته و پیشانیت، انگشتهات، گونه، بناگوشات... بگذار روی آتش ِ دستانات هی قطره قطره سر بروم از من هی قطره قطره حل بشوم در تو، در...
-
چه میخواهی؟!
1385/07/27 16:41
چه میخواهی از این حال خرابُم؟
-
اونی که چترو اختراع کرد!
1385/07/26 15:14
اونی که چترو اختراع کرد عاشق بود؟ نه عزیز دلم، آدم بود! شعر از زندهیاد حسین پناهی عکس از اینجا
-
دعاى جوشن کبیر
1385/07/20 21:41
دعاى جوشن کبیر 1 اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا کَرِیمُ یَا مُقِیمُ یَا عَظِیمُ یَا قَدِیمُ یَا عَلِیمُ یَا حَلِیمُ یَا حَکِیمُ سُبْحَانَکَ یَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ 2 یَا سَیِّدَ السَّادَاتِ یَا مُجِیبَ...
-
عشق یک واژهی لال است!
1385/07/18 16:17
عشق یک واژهی لال است، تو باید باشی زندگی بی تو محال است، تو باید باشی شاعرش را نمیدانم
-
خونهی باهار کدوم وره؟!
1385/07/12 15:58
کمک کنین هلش بدیم، چرخ ستاره پنچره رو آسمون شهری که ستاره برق خنجره گلدون سرد و خالی رو بذار کنار پنجره بلکه با دیدنش یه شب، وابشه چند تا حنجره به ما که خسته ایم بگه خونهی باهار کدوم وره تو شهرمون آخ بمیرم! چشم ستاره کور شده برگ درخت باغمون زبالهی سپور شده مسافر امیدمون رفته از اینجا دور شده کاش تو فضای چشممون پیدا...
-
ایستادن در چراغ زرد!
1385/07/08 15:35
در تقاطعی در یکی از خیابانهای پاییز گرفتهی پایتخت، چراغ زرد شد!
-
ای پاییز ِ خوشآمده!
1385/07/03 11:01
ای پاییز ِ خوشآمده به امروز ِ ما؛ مقدمات گلباران! تولدبازی را در صندلی ببینید!
-
اللهم صل علی آینه و آل آینه!
1385/06/18 12:07
می خواهم ننویسم! می خواهم نوشتهنشود این کلمات! میخواهم جای کلمهای تنگ نشود که سبب شود تو در آمدنت ثانیهای حتا، تأخیر کنی! میخواهم ننویسم تا کوچ همیشهگی پروانه ها به اینجا (اینجای ِ غمگین ِخالی!) لحظهای دچار تردید نشود میخواهم ننویسم تا کلمهای خاشاک نشود و مسیر عطر خوش تو که به سمت دلهای ماست درجهای کج...
-
متولد شو در همین ابتدای باشکوه شهریور!
1385/06/03 16:52
... نیامدن آدمها گاهی تا هزار سال طول میکشد و ندیدن آدمها و نبودن آدمها ... نمیآیی باز برویم انگشتانمان را خیس کنیم و دهانمان را بشوییم... وضو را، در آن معبد کوچک ژاپنی در آن تابستانِ ِ کم! یادت میآید؟!
-
برو جلوی آینه و هر جا را که اجازه داد...!
1385/05/30 14:24
تکرار میکنم: برو جلوی آینه و هر جا را که اجازه داد ببوس!
-
و تو نمىدانى آن گردنه چیست!
1385/05/22 19:52
فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ «11» وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ «12» فَکُّ رَقَبَةٍ «13» أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ «14» یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ «15» أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ «16» : ولى او از آن گردنه مهمّ نگذشت! «11» و تو نمىدانى آن گردنه چیست! «12» آزادکردن بردهاى، «13» یا غذا دادن در روز...
-
یادم تو را فراموش!
1385/05/16 09:53
یادم تو را فراموش!
-
پابوس ابر و آفتاب و عسل!
1385/05/11 16:45
به پابوس ِ ابر و آفتاب و عسل آمدهایم تا گردنهی حیران جادهای در مشایعت ِ کهنسالان ِ عسل و کودکان ِ تمشک و گردو
-
با ما سر گران دارد
1385/05/10 08:13
که می با دیگری خوردهاست ُ با ما سر گران دارد!
-
نصفاش را باور کن!
1385/05/06 13:08
نمیدانم در کدام یکی از برنامههای کودک تلویزیون بود، فکر کنم برای خردسالان بود.یکی از شخصیتها این جمله را گفت: چیزهایی را که میشنوی هیچوقت باور نکن! و چیزهایی را که میبینی نصفاش را باور کن!
-
دریا دلم میخواهد!
1385/04/27 16:41
دریا دلم میخواهد بیدغدغه بی عشق!
-
مثل الملت الایران کمثل السمک الاحمر!
1385/04/25 08:24
یک ضربالمثل نمیدانم کجایی میگوید: مثل الملت الایران کمثل السمک الاحمر! مثال ملت ایران کانه مثال ماهی قرمز است! دیدهاید ماهی قرمز چرا هی سوت میزند و میچرخد توی تنگ و خسته هم نمیشود؟ چون ظرفیت حافظهاش ۱۰ ثانیه است... عین ملت ایران در برابر تمام قضایای تاریخی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اجتماعی، ورزشی و ...! مثال...
-
هزارمین سالهگی نیامدن!
1385/04/19 13:21
دست گذاشت به کیبرد - آرام - و نوشت: هزارمین سالهگی نیامدن این باران لعنتی! نباد!
-
دردش یادم رفته اما یادش همیشه درد میکند!
1385/04/16 02:11
اندوه اندوه که نه درکی بر آغاز این پندار است و نه مردی به پایان این ماجرای گمسرانجام میاندیشد... چهاش بکنیم... بیهودهگی شده انگار سهم دستهامان و پاهامان و چشمهامان... زخم چشمهای من -تو میگویی- خوب میشود؟ خنجری دارم در پشت دلم پنهانکرده - از کی دارماش؟ـ تو جاگذاشتهایاش وقتی حواس من نبود؟ دردش یادم رفته...
-
سارا سارا!
1385/04/01 15:10
حالا نشستن در اتوبوس ِیواش ِ تهران - به سمت شمال و زور زدن برای نوشتن، آقا مثلن ادعای نوشتنشان میشود... سارا آمده کنار من و دستهای کوچکاش را گذاشته روی گوشی هدفون ِ گوش ِ سمت ِ راستم و ماشین که چپ و راست می شود در این جادهی مارپیچ (به قول شاعر!) دستش به گوشم فشار میآورد و هدفون. چیزی نمی گویم. زل زده به من و...
-
پروانه رو بزک نکن !
1385/03/25 18:40
پروانه رو بزک نکن !
-
خاطره من از عصر یک روز بهاری!
1385/03/24 17:39
نشستهبودیم در هتل سیمرغ در جشن تولد پرشینبلاگ و دست میزدیم برای وبلاگهای برگزیده پرشین بلاگ. یکهو گفتن یک وبلاگ به عنوان وبلاگ برگزیده از سرویس دهنده بلاگاسکای انتخاب شده: سبد! بعد هم این لوح را به همراه یک چیزای خوب دیگه دادن به من! این بود خاطره من از عصر یک روز بهاری! پاینوشت: من هم به پارتی بازی و روابط پشت...
-
هرگز غذا را با کارد به دهان نبرید!
1385/03/20 16:04
-
...هرچه مینویسم ؛ پنداری دلم خوش نیست!
1385/03/19 23:50
...هرچه مینویسم ؛ پنداری دلم خوش نیست ؛ و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم؛ یقین ندانم که نبشتنش بهتر است از نانبشتنش . ای دوست؛ نه هرچه درست و صواب بود ؛ روا بود که گویند..... ونباید که در بحری افکنم خود را که ساحلش به دید نبود ؛ و چیزها نویسم بی{خود} که چون {وا خود} آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور. ای دوست می ترسم از...
-
این داستان هنوز اسم ندارد!
1385/03/12 14:57
حکایت از آفتابِ نزدهی صبح آن روز شروع شد که چشم نیمه باز و ذهن نیمه بیدارت افتاد به گلدانِ کوچکِ میناکاری شدهیِ رویِ قفسهیِ کتابهایِ قبل از خوابت و ناخودآگاه با دیدن چیزی آویزان به یکی از غنچههای مریمِ دیشب آوردهات که برق میزد، چشمهایت تا منتهیالیه جا داشتن به بالا و پایین باز شد و با احساس درد شدیدی در کمر...
-
جریان داری در سارایی دلم!
1385/03/10 10:19
دلتنگیهای مرا نه ابر میفهمد نه آسمان نه این دریای مقابل نه بادی که میآید نه تو که جریان داری در سارایی دلم! دلم برای تو تنگ شده شمالجان! شرجیجان! دریاجان! مهجان! سبزجان! ستارهجان! بارانجان! :: دلم تنگ شده!
-
به جای شعر ساختن...!
1385/03/09 16:54
به جای شعر ساختن برو شالیزار بساز! ضربالمثل ژاپنی
-
نزدیکشدن به آن چشمها کار آسانی نبود!
1385/03/06 08:58