چون خوش می گذرد غمی نیست!
گاهی را که می آیی که مراقب دو تا جینگیل و مینگیل باشی تا من با خیالی راحت و روانی آسوده به کارهای بیرون از خانه ام برسم، خیلی دوست دارم. خوب است اگر می شود این وقتها را بیشتر کن ، حالا که این همه خوبی و مهربانی بی زحمت روزهای فرد را هم زودتر بیا که من بتوانم بروم شنا .
یا روزهای دوشنبه و چهارشنبه ی این هفته را بی زحمت جای من برو به میدان فلسطین، مدرسه ابتدایی و فرم مربوط به سارا را پر کن و بیاور که بدهم یا بدهی به مدیر دبستان سارابانو.
آخر می دانی من خیلی تنبلی ام می آید تا قبل ۱۱ از خواب بیدار بشوم. ۹ ماه زود از خواب بیدار شدم و بانوی خانه را برای آموختن علم و تحصیلی که فردا سینه را بدهی جلو و افتخارانه بگویی: دختر من هست ها.... آماده می کردم؛ الان وقت خوابیدن است تو زحمت بکش و برو دیگر....
یک روز را هم وقت بگذار زود بیا (بعد از طرح ترافیک) برویم بازار برای خانه مان که دوستش داریم خرید کنیم ... آذوقه کاروانسرای عباسی دارد ته می کشد!
روزگار خوشی است به قول خودت بد گذشتن با سخت گذشتن خیلی فرق دارد؛ سخت می گذرد ولی بد نمی گذرد؛ باید تلاشمان را بیشتر کنیم!