حال و روزنوشت‌

حال و روزنوشت‌های من در این روزهای نبادا!

حال و روزنوشت‌

حال و روزنوشت‌های من در این روزهای نبادا!

عصیان سرمه و...!

Oregon Coast Sunset


گیسوبلند، آینه، عصیان سرمه وَ

چشمانِ در شهودِ درخشان سرمه وَ


سوداگری ز ایل زمین‌خوردگان عشق

مردی که خیس بارش باران سرمه وَ

مردی شبیه رستم و خوانی شبیه چشم
با بازوان زخمی پیکان سرمه وَ

پاهای ناتوانِ جدامانده از مسیر
دستان مات، مات بهاران سرمه و َ

انگار بوی خون عجیبی به کوچه‌هاست
گیسوبلند، آینه، عصیان سرمه وَ...


روستا؛ زنبیلی از سیب ِ تلخ!



همیشه فارغ از این همه هیاهو آدم دنبال جایی می‌گردد که زخم ِ تنهایی‌اش تازه‌تر نشود هی!
جایی که طراوت ِ آب صبح‌ها خودش را تا به قلبت برساند
و چای بنوشی با طعم ِ هیزم!
سکویی برای پرتاب به ابرها و رؤیاها
عطر کاهگل برای بی‌هوش شدن ِ مدام
زنبیلی از سیب ِ تلخ* و نمک برای بازگشت ناگهان به کودکی
توکاهای سیاه، پرستوان، سقف سفالی، چشمه آب، مادربزرگانان سحرخیز، رقص گندم، جلوه‌گری آفتابگردان ، بوقلمون‌های شاکی، مادیان‌های پرکار، زنگ خفه‌ی گردن بزهای گله، سگ، خروس، پروانه‌گی آسان، مه شبگاهی و صبحگاهی و ...

اصلاً بروید خودتان ببینید!

عکس‌های زیر مربوط است به روستاهای آغوزدره و فتکش(Fetkash) از توابع گلوگاه ِ مازندران است!













* سیب تلخ: سیبی است که وحشی است ظاهراً و عموماً به نسبت بقیه سیب‌ها ریز است و تلخ کمی متمایل به ترشی! با نمک که بخورید دنیا را بهتان داده‌اند انگاری!


عکس‌ها از من است و خیلی پیشترها در هفت‌سنگ ِ عزیز منتشر شده بودند!

کسی توی دلش!

نور و برگ
عکس: خودم


کسی تنهاست

کسی توی دلش تنهاست

کسی توی دلش

               به چاهی از شب رسیده...