سبک ام کن. برم گردان به استخوان. به خاک. به حفره ، به نطفه. به زن . عشق. خون. آب . به خودت . به اولین سفره ی شیر و خرما

تو چه حسی هستی

که به من پیوستی؟

حساب کتاب می کنم تو را، که آنکه مرا چنان شتابان به خود می برد از من، تویی یا طنابی ست که ذهن من مرا به سرعت به سمتی می برد که تویی؟

تو در حقیقت یک واژه ای یا یک حس عجیب که به من آغشته شدی و چنین مرا در آغوش بادی رها کردی که نه آنچنان طوفان است که از ریشه مرا به من برد و نه چنان آرام که نسیم باشد و زلف آشفته نکرده، صورتی نوازش کند و برود.

مرا ببر. مرا به سرعت دور کن و زیر نور مهتاب مرا چنین شتابان از من دور کن که ناف از جهان بریده به روز اول زهدان هم برنگردم اگر لااقل بدانم که چون تویی مراست. آشفته به یادیم و چه بر باد.

تو اگر هندسه می دانی و خطوط مورب را می شناسی و روی تمام صفحه های موازی در حجم، خاطره می نویسی، مرا به من برسان چندان که ندانم کیستم.

مرا به طعمهای گس و ترش و به مزه های بنفش برسان دوست! مرا به طعم اولیه ی شیر و خرما برسان. به نخلهای زیادی گاو. و به گاوهای زیادی سربرافراشته و سنگین هم.

پ.ن۱: لعنت بر تجربه