کسی کس ِ غریبی پلههای آستان تو را -آرام و بیشتاب- تلاوت میکند
سنگ تو را هنوز به سینه میزنم این سینه زخمی!
کسی شعر تو را بر جداره داخلی پوستم مینویسد با انگشتانی مذاب از تب و جریانی بیتاب از موج فریاد *
دماوند شدهام درونم از تب هزار ساله میسوزد...
|