حال و روزنوشت‌

حال و روزنوشت‌های من در این روزهای نبادا!

حال و روزنوشت‌

حال و روزنوشت‌های من در این روزهای نبادا!

ناودان صدای ضجه می‌ریزد به کوچه!

 

Green Night

دهانم
خاطرات دندان‌ها
با نان ِ خشکی مرور می‌کند
و گرگ‌ها در پشت چهارراه‌ها
هی با این چراغ قرمز ور می‌روند


پلیدی غریبی
در آمدن این باران است
که ناودان صدای ضجه می‌ریزد به کوچه امشب!

***

 می‌چرخم دور خودم
و دور سرم
و دور این همه رؤیا
دور این همه دور... نزدیک!

***

مرا نمی‌بری چرا
چرا نمی‌بری مرا
بوق ممتد این تلفن
چه می‌خواهد بگوید که ول نمی‌کند؟

***

و ترس من همه از این است
که تو نیایی
بعد ِ این همه هزارسالگی

*

می‌دانم نمی‌آیی


نظرات 7 + ارسال نظر

اوهوم

می‌دانم نمی‌آیی!!!

فریبا 1386/02/10 ساعت 09:41 http://faribam.blogfa.com

در انتظار نبودی وگرنه می آمد

علی سعادت 1386/02/23 ساعت 09:07

ای داد بی داد
...
آفرین بر این شعر

بیتا 1386/02/23 ساعت 17:33 http://litera.blogfa.com

دور یعنی همان آنهمه دور ...

بیایی هم دیر است باز.........

مرسی از وبلاگ قشنگتون بازم بهتون سر می زنم
شما هم به ما سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد